یادداشت دوم

شبی از سوزدل گفتم قلم را  

بیا بنویس غم های دلم را 

 

قلم گفتا برو بیمار عاشق 

ندارم طاقت این بار غم را 

 

الان داشتم تاریخ یادداشت قبلی ام رو نگاه می کردم ؛29 مهر،اوووووووووووه ۳ماه و۶ روز پیش! 

از بس سرم شلوغه! این ترم های آخر وقت سرخاروندن نداریم ولی چه زود می گذره... 

دلم می گیره وقتی به ترم آخر فکر می کنم،4شنبه که امتحان هام تموم شد به جای اینکه خوشحال باشم دلم گرفته بود، ولی امتحان هایی بودها! شنیه 1شنبه 2شنبه ...تا 4شنبه! پدرمون دراومد! 

سعی می کنم تو این دوهفته ای که هستم مطلب بیشتر بذارم، تا ترم دیگه... 

ترم دیگه که هم پایان نامه دارم هم کارورزی. 

ولی می گذره... چون می گذره هم غمی نیست...